موضوع6-مبالغه و موصف و صفت و نهادوگزاره

12.00

مبالغه

آن است كه چيزي را زياده از حدّ معمول وصف كنند ؛ كه اگر عقلاً و عادتاً ممكن باشد مبالغه است و اگر عقلاً ممكن باشد ولي عادتاً واقع نشود اغراق ، و اگر نه عادتاً ممكن باشد و نه عقلاً ، غلو است . البته معمولاٌ همه را تحت عنوان اغراق يا مبالغه مي آورند .

مثال :

1) شود كوه آهن چو درياي آب                                  اگر بشنود نام افراسياب

مبالغه در آثار حماسي بخصوص شاهنامه بسيار ديده مي شود .

كه گفتت برو دست رستم ببند                                       نبندد مرا دست ، چرخ بلند

هر شبنمي دراين ره ، صد بحر آتشين است                  دردا كه اين معمّا شرح و بيان ندارد

* * * *

موصوف و صفت

موصوف : اسمي است كه توسط صفت ، توصيف شده باشد . يا اسمي كه صفت را مي پذيرد .

صفت : كلمه اي كه حالت ، مقدار يا يكي از ويژگي هاي اسم را بيان مي كند ، يا توضيحي درباره ي آن مي دهد . صفت بيشتر بعد از اسم مي آيد كه معمولاً به آخر اسم كسره افزوده مي شود .

مثال : سيبِ سرخ ، انسانِ خوشبخت

توجّه :

در زبان فارسي ، موصوف چه مفرد باشد و چه جمع ، صفت به صورت مفرد مي آيد .

مثال : مردِ شجاع       مردانِ شجاع

اگر اسم به ( ـه ) يا ( و ) ختم شود ، براي ساختن موصوف و صفت از ( ي ) استفاده مي كنيم .

مثال : كوچه        كوچه ي باريك                آهو          آهوي زيبا

* * * *

نهاد و گزاره

نهاد : قسمتي از جمله است كه درباره ي آن خبري مي دهيم .

گزاره : خبري است كه درباره ي نهاد داده مي شود . فعل هميشه در قسمت گزاره است .

نهاد وگزاره هر كدام مي توانند از يك يا چند كلمه تشكيل شده باشند .

مثال : خورشيد  در آسمان مي درخشد .

نهاد                   گزاره

حسين و برادرش محمود ، به مسجد رفتند .

موضوع 5-سجع و مراعات نظیر

12.00

سجع

جع در لغتس به معني آواز كبوتر است ؛ از آنجا كه نواي كبوتران به يك آهنگ است، اگركلماتي هم با يك آهنگ بيايند سجع گفته مي شوند . سجع در نثر به منزله قافيه در شعر است . به كلماتي كه بين كلمات آن هماهنگي باشد  كلام مسجّع مي گويند .

مسجّع سخن گفتن مخصوصاً در بين اعراب مرسوم بود و عالي ترين نمونه آن قرآن مجيد است .            

سجع بر سه قسم است :

1 ) سجع متوازي : اگر كلمات در وزن و حرف رَوي (حرف آخر ) يكي باشند به آن سجع متوازي مي گويند .

مانند:

آنچه نپايد دلبستگي را نشايد .

كيش و خويش

حيات و ممات

بردي و مردي

نا برده رنج ، گنج ميسّر نمي شود

سجع مطرّف : در آخر هر جمله كلماتي آورند  كه در وزن مختلف و در حرف رَوي ( حرف آخر ) يكي باشند .

مانند :

حضرتش بخشنده مال است و بر آورنده آمال

جود و سجود

3 ) سجع متوازن : آن است كه كلمات در وزن يكي و در حرف رَوي ( حرف آخر ) مختلف باشند .

بحري است موّاج و شخصي نقّاد

كام و كار

* * * *

مراعات نظير

آوردن واژه هايي از يك مجموعه است كه با هم تناسب دارند . اين تناسب مي تواند از نظر جنس ، نوع ، مكان ، زمان ، همراهي و .... باشد .

مثال :

1) ارغوان جام عقيقي به سمن خواهد داد                  چشم نرگس به شقايق نگران خواهد شد

2) بحر آفريد و برّ و درختان و آدمي                        خورشيد و ماه و انجم و ليل و نهار كرد

موضوع 4-تلمیح

12.00

تلميح

در لغت به معني نگاه كردن و اشاره به چيزي است و در اصطلاح آن است كه در خلال سخن به آيه اي شريف و حديثي معروف يا داستان و واقعه يا مثل و شعري مشهور چنان اشاره شود كه كلام با الفاظي اندك بر معاني بسيار دلالت كند

1) اي نام توبهترين سرآغاز     بي نام تو نامه كي كنم باز

مي تواند اشاره اي به حديث معروف باشد (( كل امر ذي بال لم يبدء فيه بسم الله فهو ابتر ))

( هر كاري ارجمند كه با نام خدا شروع نشده باشد بريده و ناقص است . )

اي ياد تو مونس روانم

اشاره به سوره رعد آيه 11 (( الا بذكر الله تطمئنّ القلوب ))

* * * *

موضوع 3-ایهام

12.00

ايهام

در لغت به معني در گمان افكندن و به توهم انداختن است و آوردن واژه اي با حداقل دو معني كه يكي نزديك به ذهن و ديگري دور از ذهن باشد و مقصود شاعر معمولاً معني دور و گاه هر دو معني است . مانند اين شعر حافظ كه كلمه "مدام " هم " شراب "

حافظ از بهر تو آمد سوي اقليم وجود                  قدمي نه به معني مي دهد و هم " هميشه "

1) ما در پياله عكس رخ يار ديده ايم                              اي بي خبر از لذّت شرب مدام ما

و يا اين بيت

وداعش كه روان خواهد شد

در " روان " ايهام است :

الف ) روان خواهد شد : به سرعت خواهد رفت ( در اين صورت روان قيد است )

ب ) روان خواهد شد : خواهد رفت ( در اين صورت روان مسند است )

ج) روان خواهد شد : روان خواهد رفت ، روحش به عالم ديگر خواهد رفت ( در اين صورت روان نهاد است )

* * * *

موضوع 2-استعاره و تضادو کنایه

12.00

درلغت يعني عاريه خواستن ، و در شعر به معني لغتي را بجاي لغت ديگري به كار بردن است ؛ يعني شاعر  واژه اي را به جاي واژه ديگري به كار مي برد . استعاره در حقيقت تشبيه فشرده است .

مثلاً حافظ مي گويد : سرو چمان من چرا ميل چمن نمي كند .

قدّي كه از نظر بلندي مانند سرو است .

* * * *

كنايه

يعني پوشيده سخن گفتن درباره امري با بيان نشانه .

دست و پنجه نرم كردن : كنايه از گلاويز شدن و زور آزمايي كردن

زبان سبز ، كنايه از حيات ، شادابي و سرزندگي

گنبد لاجوردي ، كنايه از آسمان

* * * *

تضاد

تضاد يا طباق ، آوردن دو كلمه متضاد است .

اگر بازجويي خطا ازثواب

عالم پير دگر باره جوان خواهد شد

* * * *

موضوع 1-تشبیه

12.00

به نام خدايي كه جان آفريد            سخن گفتن اندر زبان آفريد

خداوند بخشنده دستگير               كريم خطابخش پوزش پذير

********

جزوه دستور زبان فارسي

تشبيه

تشبيه آن است كه كسي يا چيزي را از نظر داشتن صفتي به كسي يا چيزي ديگر كه آن صفت را به حدّ كمال دارد يا به داشتن آن معروف است مانند كنيم .

هر تشبيه چهار ركن دارد :

مشبّه : چيزي يا كسي كه قصد مانند كردن آن را  داريم .

مشبّهً به: چيزي يا كسي است كه مشبّه ، به آن مانند مي شود .

3) ادات تشبيه : واژه اي است كه نشان دهنده پيوند شباهت است .

4) وجه شبه : ويژگي يا ويژگي هاي مشترك ميان مشبّه و مشبّه به است .

ژاله ها دانه دانه   درخشند       همچو        الماس

مشبّه                   وجه شبه    ادات تشبيه   مشبّهٌ به