موضوع 17-پیشوندوپسوند و صفت نسبی

12.00

پسوند و پيشوند

در كلمه هاي غير ساده ، يك يا چند جزء افزوده شده است . به اين افزوده ها « وند » مي گويند . « وند ها » اگر در ابتداي پايه بيايند « پيشوند » و اگر در آخر آن اضافه شوند « پسوند » ناميده مي شوند .

 

كلمه

پيشوند

پايه

پسوند 1

پسوند 2

دانش

---

دان

ش

--

دانشور

---

دان

ش

ور

نادان

نا

دان

---

--

ناداني

نا

دان

ي

* * * *

صفت نسبي

با افزودن پسوندهاي « ين ، ه ، ي و ... » به بعضي از كلمات ، كلمه اي جديد با معني جديد ساخته مي شود . كه از نظر صفت و ويژگي نسبتي با كلمه ي اول دارد به اين كلمه هاي جديد كه با اين پسوند ها ساخته مي شوند

« صفت نسبي » مي گويند .

مثال :

آتش + ين = آتشين               بهار + ه = بهاره               ايران + ي = ايراني

* * * *

اميدوارم اين مطالب مفيد واقع شوند

موضوع 16-مترادف و متضاد

12.00

كلمات مترادف ( هم معني )

به كلماتي مي گويند كه داراي معني مشترك با يكديگر باشند ، ولي از نظر شكل و ريشه ي كلمه با هم فرق دارند

مانند : سهل = آسان       رنج = سختي     سپهر = آسمان

* * * *

كلمات متضاد ( مخالف )

به كلماتي مي گويند كه از نظر تلفظ و معني مخالف يكديگرند .

مانند : شرق # غرب      تاريك # روشن

* * * *

كلمات متشابه يا هم آوا

به كلماتي مي گويند كه از جهت تلفظ يكسان هستند ولي از حيث معنا متفاوتند .

مانند : خار - خوار    خويش - خيش    خاست - خواست

* * * *

موضوع 15-قیدو هم خانواده

12.00

قيد

كلمه يا گروهي از كلمات است كه درباره ي فعل جمله توضيحي مي دهد .

به عبارت ديگر قيد چگونگي وقوع فعل را بيان مي كند .

انواع قيد از لحاظ مفهوم :

قيد زمان : اين نوع قيد ، بر زمان وقوع فعل يا داشتن حالتي ، دلالت مي كند .

بعضي از قيدهاي زمان : روز ، شب ، امروز ، امسال ، ديروز ، ...

2-قيد مكان : اين قيد بر مكان وقوع فعل ، دلالت مي كند .

بعضي از قيدهاي مكان : اين جا ، آن جا ، نزديك ، دور ، بالا ، پايين ، ....

قيد حالت : اين قيد حالت انجام گرفتن فعل  را بيان مي كند .

بعضي از قيدهاي حالت : دوان دوان ، آهسته ، ...

قيد مقدار : اين قيد بر مقدار فعل دلالت مي كند .

مثال : او روزي بيست قطره دارو مي نوشد .

قيد ترتيب : اين قيد بر ترتيب وقوع فعل دلالت مي كند .

بعضي از قيدهاي ترتيب : پي در پي ، دسته دسته ، در آغاز ، سرانجام ، ....

قيد چگونگي : اين قيد بر چگونگي وقوع فعل دلالت مي كند .

بعضي از قيدهاي چگونگي : خوب ، بد ، زشت ، زيبا ، درست ، غلط ، ...

قيد پرسش : اين قيد درباره ي وقوع فعل ، پرسش مطرح مي كند .

بعضي از قيدهاي پرسش : آيا ، چرا ، مگر ، چگونه ، كجا ، چطور ، ....

قيد آرزو : اين قيد درباره ي وقوع فعل ، آرزويي را مطرح مي كند .

بعضي از قيدهاي آرزو : كاش ، كاشكي ، ان شاءالله ، ...

قيد نفي : اين قيد جمله را منفي مي كند

بعضي از قيدهاي نفي : هرگز ، هيچ و ....

* * * *

كلمات هم خانواده

به كلماتي مي گويند كه از يك ريشه گرفته شده باشند و حروف اصلي آن كلمه در كلمات هم خانواده اش به همان ترتيب ، با فاصله يا پشت سر هم آورده شده باشد . كلمات هم خانواده از نظر معني نيز به هم نزديك هستند .

مانند : حق ، حقوق ، احقاق     حروف اصلي ( ح _ ق

موضوع 14-اتثنا ها

12.00

استثناها

اين " وند ها " مشتق سازي نمي كنند .

" ها و ان " ( نشانه ي جمع )

" ي " ( نشانه ي نكره )

شناسه ها

پيشوند هاي ( مي ، بـ ، نـ )

* * * *

" برخي از ساخت هاي اسم مشتق "

صفت + ي : سفيدي ، خوبي ، زيبايي

اسم + ي : بقّالي ، نجّاري ، خيّاطي

بن ماضي + ار : كردار ، رفتار ، نوشتار

بن مضارع + ه : خنده ، ناله ، گريه ، انديشه ، پوشه

اسم + ه : زبانه ، دهانه ، لبه ، دندانه

صفت + ه : زرده ، سفيده ، سبزه ، هفته

بن مضارع + ش : گويش ، روش ، نگرش ، گشايش

اسم + ستان : سروستان ، گلستان ، قلمستان ، تركمنستان

اسم + گاه : خوابگاه ، شامگاه ، تعميرگاه ، پالايشگاه

اسم + زار : لاله زار ، چمنزار ، ريگزار ، گلزار

اسم + چه : قاليچه ، صندوقچه ، درياچه ، بازارچه

12.اسم + واره : گوشواره ، جشنواره

اسم + بان : باغبان ، پاسبان ، كشتي بان

بن ماضي + ن : بردن ، شنيدن ، پريدن

اسم + ك : اتاقك ، عروسك ، شهرك ، چشمك ، طفلك

صفت + ا : گرما ، درازا ، سرما ، پهنا

اسم + گر : آهنگر ، زرگر ، كارگر ، آرايشگر

با + اسم : با ادب ، باسواد ، باهنر ، بانشاط

بي + اسم : بي علاقه ، بي هنر ، بي ادب

نا + صفت : نادرست ، نا منظم ، نا مناسب

نا + بن فعل : نادان ، ناياب ، ناتوان

هم + اسم : هم وطن ، هم عقيده ، هم درس

صفت + گري : وحشي گري ، موذي گري ، ياغي گري

بن ماضي + ه : گرفته ، افسرده ، نوشته

بن مضارع + ان : گريان ، دوان ، لرزان

اسم + انه : شاگردانه ، شكرانه ، صبحانه

اسم + دان : گلدان ، قلمدان ، نمكدان

اسم + چي : پستچي ، قهوه چي ، تلفن چي

بن فعل + گار : خواستگار ، آفريدگار ، آموزگار

بن مضارع + ا : دانا ، كوشا ، توانا ، بينا

بن مضارع + نده : رونده ، خزنده ، گوينده ، خورنده

صفت شمارشي + گانه : دوگانه ، پنج گانه ، هفده گانه

صفت + انه : عاقلانه ، محرمانه ، مخفيانه

اسم + گين : غمگين ، شرمگين ، اندوهگين

اسم + ور : هنرور ، سخنور ، ثامور ، پهناور ، بارور

اسم + مند : ثروتمند ، هنرمند ، بهره مند

اسم + يّه : خيريّه ، نقليّه ، جواديّه

صفت + ك : زردك ، سفيدك ، سرخك ، سياهك

اسم + ناك : غمناك ، ترسناك ، سوزناك ، اندوهناك

اسم / صفت + ين / ينه : پشمين ، زرّين ، زرّينه ، چوبينه

اسم مشتق - مركب : به اسم هايي كه ويژگي هاي مشتق و مركب را با هم دارند . بعضي از دو يا چند كلمه ساده و حدّاقل يك وند ساخته مي شود .

مانند :

دانشجو (دان +  -ِ ش + جو )                                دانشنامه ( دان + -ِ ش + نامه )

* * * *

" برخي از ساخت هاي اسم مشتق - مركب "

وند + صفت مركب : ناجوان مردانه ، ناخوشايند ، ناخودآگاه

صفت مركب + وند : كارشناسي ، كتاب فروشي ، خودخواهي ، دانش پژوهي

اسم + بن + وند : اسم نويسي ، دست بوسي ، آشتي كنان

بن + وند + بن : خريد و فروش ، پرس و جو ، پخت و پز

صفت + اسم + وند : شش ماهه ، يك طرفه ، هر روزه

اسم مشتق + اسم : دانشسرا ، دانش نامه

اسم + وند + بن : خدانشناس ، زبان نفهم ، حقوق بگير

اسم + وند + اسم : سراسر ، سر تا پا ، مالامال ، شانه به سر

* * * *

موضوع 13-اسم و انواع آن

12.00

اسم

كلمه اي است كه براي ناميدن شخص يا حيوان يا چيزي يا جايي يا مفهومي به كار مي رود .

اسم تنها كلمه اي است كه مي تواند مستقلاّ و نه به جانشيني از طرف كلمه ي ديگر ، در جمله نهاد ( مسنداليه ) واقع شود .

انواع اسم

اسم از اين جهت كه بر فرد يا افرادي خاص دلالت كند ، يا شامل همه ي افراد هم جنس باشد دو گونه است :

1- اسم خاص    2- اسم عام

اسم خاص

اسمي است كه بر فرد يا مفهوم خاصي دلالت مي كند .

 

اسم خاص بر 4 دسته است

1- اسم مخصوص انسان ها . مثل : محمّد - سيّد حسن مدرس

2- اسم مخصوص مكان ها . مثل : رود كارون - ميدان آزادي

3- اسم مخصوص حيوان ها . مثل : رخش - هدهد

4- اسم مخصوص كتب و اشياء . مثل قرآن - حجرالأسود

اسم عام

اسمي را گويند كه ، شامل همه ي افراد هم جنس خود باشد . مانند : زن - مرد - درخت

اسم از نظر ساختمان دو نوع است :

ساده و غير ساده

اسمي كه فقط يك جزء دارد اسم ساده ناميده مي شود .

مانند : صحرا ، ظرف ، نام ، دنيا ، فرمان

اسمي كه بيش از يك جزء دارد اسم غير ساده ناميده مي شود .

مانند : توانگر = توان + گر     سبزه = سبز + ه

ساختمان اسم هاي غير ساده

1- مركب            2- مشتق          3- مشتق - مركب

اسم مركب : به اسم هايي گفته مي شود كه بيش از يك جزء معنادار دارند .

مانند :

خرّم شهر = خرّم       +      شهر

جزء معنادار     جزء معنادار

* * * *

" برخي از ساخت هاي اسم مركب "

اسم + اسم : رختخواب ، شاهكار ، شب بو ، شترمرغ

صفت + اسم : سفيدرود ، چهل ستون ، چهل چراغ ، دو پهلو ، سه تار

اسم + بن مضارع : گوش مال ، گل فروش ، نمك پاش ، دست بوس

ضمير + بن مضارع : خودنويس ، خودرو ، خودتراش ، خودآموز ، خويشتن دار

اسم + بن ماضي : كاركرد ، دست برد

اسم + صفت : قدبلند ، ريش سفيد ، پابرهنه

اسم مشتق:  اسمي كه از يك جزء معنادار و يك يا چند « وند » تشكيل مي شود .

بنابراين هر كلمه اي كه در آن « وند » وجود داشته باشد « مشتق » است .

مانند :

خرّمي =   خرّم       +       ي                 دانش =    دان       +     ش

جزء معنادار       پسوند                        جزء معنادار       پسوند

موضوع 12-فعل گذرا و نا گذرا و زاویه دید

12.00

فعل ناگذر

فعلي است كه معني آن با نهاد كامل مي شود و به كلمه ي ديگر احتياج ندارد .

مثال :

همه ، شب آن جا ماندند .

فعل ناگذر

فعل گذرا

فعلي است كه علاوه بر نهاد به كلمه هاي ديگري مانند مفعول ، متمم و ....هم نيازدارد تا معني آن كامل شود .

مثال :

فاطمه تكاليفش را نوشت .

فعل گذرا

توجّه :

بعضي از فعل ها هم به صورت ناگذر و هم به صورت گذرا به كار مي روند . كه به اين نوع افعال ،

« افعال دووجهي » مي گويند .

مثال :

شيشه شكست .                      علي شيشه را شكست .

فعل ناگذر                                          فعل گذرا

* * * *

زاويه ي ديد

بسياري از داستان ها از زبان اوّل شخص يا سوم شخص گفته مي شوند ، يعني يا از زبان نويسنده نوشته شده و يا از زبان شخصي كه غايب است . به اين شيوه ي بيان داستان « زاويه ي ديد » مي گويند .

* * * *

« ك »

افزودن « -َ ك » به پايان بعضي از كلمات معني آنها را تغيير مي دهد ، و كلمات معناي كوچكي و خُردي           مي گيرند .

شاخ +  -َ ك  = شاخك  يعني شاخه كوچك

* * * *

موضوع 10-تکراروجمله

12.00

تكرار

هرگاه نويسنده بخواهد بر چيزي تأكيد كند ، آن را تكرار مي كند . اين تكرار آگاهانه بر تأثير سخن مي افزايد شاعران از « تكرار » براي زيبا سازي و تأثيرگذاري شعر استفاده مي كنند . حتّي به تكرار يك بيت در شعر

مي پردازند .

مانند : من قلب كوچولوي كوچولوي خود را به ديگران بخشيدم .

* * * *

جمله

از به هم پيوستن چند كلمه با هم جمله بوجود مي آيد كه مفهومي را از گوينده به شنونده يا از نويسنده به خواننده برساند .

انواع جمله

جمله ها در زبان فارسي از نظر مفهوم و پيام با يكديگر فرق دارند كه عبارتند از :

1- جمله ي خبري    2- جمله ي پرسشي   3- جمله ي امري     4- جمله عاطفي يا تعجّبي

جمله ي خبري

در اين جملات از وقوع كاري يا پذيرفتن حالتي ، خبر مي دهيم . در پايان جملات خبري بايدنقطه بگذاريم .(.)

مثال :

علي به مدرسه مي رود .

جمله ي پرسشي

در اين جملات درباره ي كاري يا موضوعي پرسشي مطرح مي كنيم .

در پايان اين جملات ، علامت پرسش ( ؟ ) مي گذاريم .

مثال :

آيا ديروز به بازار رفتيد ؟

جمله ي امري

جمله اي است كه در آن انجام دادن يا ندادن كاري و پذيرفتن يا نپذيرفتن حالتي را طلب مي كنيم .

در پايان جملات امري ، علامت ( . ) مي گذاريم .

مثال :

براي من مقداري آب بياور .

جمله ي عاطفي يا تعجّبي

در اين جملات يكي از عواطف انساني خود را از قبيل تعجّب ، خشنودي ، تأسّف ، آرزو ، خشم ، دعا و ... را   بيان مي كنيم . در پايان اين جملات ، علامت ( ! ) مي گذاريم .

مثال :

چه گل زيبايي !                   اي كاش به كربلا برويم !

* * * *

موضوع 9-ضمیر و شناسه

12.00

شناسه

جزئي كه در فعل ( اوّل شخص ، دوم شخص ، سوم شخص ) را نشان مي دهد ، شناسه نام دارد .

شناسه وسيله ي شناخت شخص هاي فعل است .

شناسه ها دو دسته اند : شناسه هاي مفرد ( خوردم )      شناسه هاي جمع  ( خورديم )

فعل

كار يا حالت

زمان

شخص

مفرد يا جمع

شناسه

گذشته

حال

آينده

خوردم

خوردن

×

---

---

اول شخص ( گوينده )

مفرد

م

خوردي

خوردن

×

---

---

دوم شخص ( شنونده )

مفرد

ي

خورد

خوردن

×

---

---

سوم شخص ( غايب )

مفرد

-

خورديم

خوردن

×

---

---

اول شخص ( گويندگان )

جمع

يم

خورديد

خوردن

×

---

---

دوم شخص ( شنوندگان )

جمع

يد

خوردند

خوردن

×

---

---

سوم شخص ( غايبان )

جمع

ند

* * * *

فعل اسنادي ( ربطي )

بعضي از جمله ها از« نهاد و فعل » تشكيل شده اند و برخي ديگر از « نهاد و مسند و فعل ربطي »

افعال ( است ، شد ، بود ، گشت و گرديد ) فعل ربطي يا اسنادي هستند .

فعل اسنادي ، مسند را به نهاد ربط و نسبت مي دهد .

مثال :

درخت   سبز   است .

نهاد    مسند   فعل اسنادي

در اين جمله سبز را به درخت نسبت داده ايم .

* * * *

ضمير

ضمير واژه اي است كه در جمله به جاي اسم مي نشيند ، و از تكرار آن جلوگيري مي كند و نقش هاي مختلف را مي پذيرد .

مثال :

معلّم ، فاطمه را صدا كرد و از او درس پرسيد .

ضمير

كلمه ي او در اينجا ضمير است و از تكرار اسم فاطمه ، در جمله جلوگيري مي كند .

ضميرها دو گونه اند :

1- ضماير منفصل يا جدا        2- ضماير متصل يا پيوسته

ضماير منفصل يا جدا

ضميرهايي كه به تنهايي به كار مي روند .به اين ضميرها « منفصل » يا « جدا » مي گويند .

اوّل شخص مفرد         من           اوّل شخص جمع           ما

دوم شخص مفرد          تو           دوم شخص جمع         شما

سوم شخص مفرد         او           سوم شخص جمع         ايشان

* * * *

نقش هاي ضمير

همان طور كه اسم در جمله مي تواند نهاد و مفعول باشد ، ضمير نيز مي تواند نهاد و مفعول باشد و از تكرار آن ها جلوگيري كند .

مثال :

دانش آموز به مدرسه مي رود .                  او به مدرسه مي رود .

نهاد                                                ضمير

علي را ديدم .                 او را ديدم .

مفعول                          ضمير

ضماير متّصل يا پيوسته

ضميرهايي كه به واژه هاي ديگر مي چسبند و اغلب مالكيت را نشان مي دهند ،  ضماير« متصل » يا « پيوسته »

مي گويند .

مفرد             جمع

م              -ِ مان

ت             -ِ تان

ش            -ِ شان

مثال :

كتابَم  -  كتابِشان

* * * *

موضوع8-فعل و انواع آن

12.00

فعل

در اصطلاح دستور زبان فارسي ، فعل جزء اركان جمله است و جمله بدون فعل معني ندارد .

هر فعلي چهار ويژگي دارد .

1- انجام گرفتن كار ، يا داشتن و پذيرفتن حالت

2- زمان

3- شخص

4- مفرد يا جمع بودن

محمّد حسين تكاليفش را با دقّت مي نويسد .

در اين جمله فعل كلمه ي « مي نويسد » است كه بر 4 مفهوم دلالت دارد .

1- بر عمل نوشتن  2- زمان حال   3- برشخص معيّن ( سوم شخص مفرد )  4- بر يك فرد

اقسام فعل از نظر زمان

1- فعل گذشته ( ماضي )  2- فعل حال ( مضارع )   3- فعل آينده ( مستقبل )

فعل گذشته ( ماضي ) : به بيان وقوع فعل در زمان گذشته دلالت مي كند . مانند : رفتم

انواع فعل ماضي

¬ ماضي ساده ( بن ماضي + شناسه )

گفتم ، گفتي ،‌ گفت ، ‌گفتيم ، گفتيد ، گفتند

¬ ماضي استمراري ( مي + بن ماضي + شناسه )

مي گفتم ، مي گفتي ، مي ‌گفت ، مي ‌گفتيم ، مي گفتيد ، مي گفتند

¬ ماضي نقلي ( بن ماضي + ه + شناسه هاي ( ام ، اي ، است ، ايم ،‌ ايد ، اند )

گفته ام ، گفته اي ،‌ گفته است ، ‌گفته ايم ، گفته ايد ، گفته اند

¬ ماضي بعيد ( بن ماضي + ه + بود + شناسه )

گفته بودم ، گفته بودي ،‌ گفته بود ، ‌گفته بوديم ، گفته بوديد ، گفته بودند

¬ ماضي التزامي ( بن ماضي + ه + باش + شناسه )

بر شكّ و ترديد و آرزو و شرط و ... دلالت دارد .

گفته باشم ، گفته باشي ،‌ گفته باشد ، ‌گفته باشيم ، گفته باشيد ، گفته باشند

فعل حال ( مضارع ) : به بيان وقوع فعل در زمان حاضر دلالت مي كند . مانند : مي روم

انواع فعل مضارع

¬مضارع ساده  ( بن مضارع + شناسه )

گويم ، گويي ، گويد ، گوييم ، گوييد ، گويند

¬مضارع اخباري  ( مي + بن مضارع + شناسه )

مي گويم ، مي گويي ، مي گويد ، مي گوييم ، مي گوييد ، مي گويند

¬ مضارع التزامي  ( ب‍ + بن مضارع + شناسه )

بر شكّ و ترديد و آرزو و شرط و .... دلالت دارد .

بگويم ، بگويي ، بگويد ، بگوييم ، بگوييد ، بگويند

فعل آينده ( مستقبل ) : به بيان وقوع فعل در زمان آينده دلالت مي كند . مانند : خواهم رفت

¬ فعل مستقبل ( خواه + شناسه + بن ماضي )

خواهم گفت ، خواهي گفت ، خواهد گفت ،‌خواهيم گفت ، خواهيد گفت ، خواهند گفت

فعل امر و نهي

فعل امر ( بـ + بن مضارع )

فعلي است كه از ما مي خواهد كاري انجام بدهيم .

( فعل امر فقط دو صيغه دوم شخص مفرد و دوم شخص جمع را دارد . )

مثال : برو ، برويد

فعل نهي  ( ن‍ + بن مضارع )

فعلي است كه ما را از انجام كاري منع مي كند .

( فعل امر فقط دو صيغه دوم شخص مفرد و دوم شخص جمع را دارد . )

مثال : نرو ، نرويد

* * * *

صورت هاي فعل

فعل صرف مي شود ، يعني براي انكه در زمان هاي مختلف و بر شخص هاي مختلف دلالت كند ، صورت هاي گوناگون مي پذيرد . از آنجا كه 3 شخص دارد ( اول شخص ، دوم شخص ،‌سوم شخص ) و هر شخص ممكن است مفرد يا جمع باشد ، پس هر فعلي 6 صورت پيدا مي كند .

بنابراين هرگاه شخص هاي شش گانه فعل را به دنبال هم بياوريم ، آن را صرف كرده ايم .

مثال :

آوردم ، آوردي ،‌ آورد ، آورديم ،‌ آورديد ، آوردند

* * * *

موضوع7-مفعول و بدل

12.00

مفعول

در اصطلاح دستور زبان فارسي ، مفعول كلمه اي را گويند كه فعل جمله بر آن واقع مي شود .

مفعول ، معني جمله را كامل مي كند و غالباً همراه « را » مي آيد .

مفعول در پاسخ « چه چيزي را ؟ » و « چه كسي را ؟ » مي آيد .

مثال :

برادرم    كتاب را    برداشت .

نهاد     مفعول          فعل

كلمه ي « كتاب » مفعول است ، چون كار يا عمل برداشتن بر آن واقع شده ، يعني كتاب برداشته شده است .

توجه : در بعضي از جملات ، مفعول بدون « را » مي آيد .

مثال :

شما دانش آموزان و دانشجويان ، وظايف سنگيني بر دوش داريد .

* * * *

بدل

كلمه يا كلمه هايي كه توضيح بيشتري درباره كلمه يا كلمه هاي پيش از خود مي دهند ، « بدل » مي گويند . معمولاً بدل بين دو ويرگول قرار مي گيرد .

مانند : ميهن عزيز ما ، ايران ، سرزمين علم و فرهنگ است .

سعدي ، شاعر بزرگ و مشهور ما ، در نظاميّه درس خوانده است

شعرونظم

12.00

شعر و نظم

شعر

كلامي موزون است و از احساسات و عواطف لطيف انسان سرچشمه مي گيرد و به طرز زيبايي بيان مي گردد .

نظم

در لغت به معني به يكديگر پيوستن و به رشته كشيدن دانه هاي جواهر است و در اصطلاح ، سخني است كه موزون و مقفّا ( داراي قافيه ) باشد . امّا متداول است كه نظم را به شعر اطلاق مي كنند . امّا اساساً شعر با نظم فرق دارد .

ملك الشّعراي بهار قطعه شعري دارد با عنوان « شعر و نظم » :

شعر داني چيست ؟ مرواريدي از درياي عقل            شاعر ، آن افسونگري كاين طرفه مرواريد سُفت

صنعت و سجع و قوافي ، هست نظم و نيست شعر     اي بسا ناظم كه نظمش نيست الّا حرف مفت

شعر ، آن باشد كه خيزد از دل و جوشد ز لب              اي بسا ناظم كه او در عمر خود شعري نگفت

نظم ، انواع مختلفي دارد : مثنوي - قطعه - غزل - قصيده و ....

* * * *

مثنوي

شعري است كه در هر بيت ، دو مصراع هم قافيه هستند .

مثال :

جدا شد يكي چشمه از كوهسار        به ره گشت ناگه به سنگي دچار

عاشقانه : نظامي                      عارفانه : مولانا

حماسي : فردوسي

* * * *

قطعه

شعري است كه مصراع هاي دوم همه ي ابيات آن هم قافيه هستند . موضوع قطعه ( پند و اندرز و بيان نكات اخلاقي ) است . تعداد قطعه از 4 تا 50 بيت است .

مثال :

پرسيد زان ميانه يكي كودكي يتيم                   كاين تابناك چيست كه بر تاج پادشاست

آن يك جواب داد چه دانيم ما كه چيست          دانيم آن قدر كه متاعي گرانبهاست

* * * *

غزل

در غزل مصراع اوّل بيت اوّل با تمام مصراع هاي دوم هم قافيه است . موضوع غزل در وصف ايّام جواني ، بيان احساسات و عواطف و عشق و عرفان است . تعداد ابيات غزل از 4 تا 12 بيت است .

عاشقانه    سعدي                             عارفانه   حافظ

* * * *

قصيده

در قصيده مصراع اوّل بيت اوّل با تمام مصراع هاي دوم هم قافيه است .

محتواي شعرتوصيف صفات خداوند به كمك عناصرطبيعي است . به اين نوع از شعر « قصيده » گفته مي شود ؛ چون شاعر قصد مي كند به توصيف طبيعت يا زيبايي ها و مدح و ستايش كسي يا چيزي بپردازد . معمولاً تعداد ابيات قصيده از پانزده بيت بيشتر است .

معروف ترين قصيده سرايان : خاقاني ، ناصرخسرو ، سعدي ، رودكي ، منوچهري ، ملك الشعراء بهار و ....

* * * *

مصراع و بيت

مصراع

در لغت به معني يك لنگه در ، از در دو لَختي است و در اصطلاح ، حدّاقل سخن موزون و نيمي از يك بيت است

بيت

در لغت به معني خانه و در اصطلاح حداقل شعر است كه از 2 مصراع تشكيل مي شود .

* * * *

قافيه و رديف

قافيه

كلماتي را كه آهنگ و حرف آخرشان يكي است و در پايان دو مصراع يك بيت يا فقط در پايان بيت هاي يك شعر مي آيند ، قافيه مي گويند .

حرف آخر قافيه را " رَوي " مي گويند .

مثال :

چو عضوي به درد آورد روزگار                  دگر عضو ها را نماند قرار

روزگار و قرار  ، قافيه و « ر » حرف رَوي است .

رديف

كلمه يا كلماتي را كه در آخر هر بيت يا پايان هر دو مصراع از يك بيت ، به يك شكل و با يك معني تكرار شوند، رديف مي گويند .

مثال :

غمت در نهانخانه دل نشيند              بنازي كه ليلي به محمل نشيند

نشيند ، نشيند _ رديف است

* * * *

موضوع6-مبالغه و موصف و صفت و نهادوگزاره

12.00

مبالغه

آن است كه چيزي را زياده از حدّ معمول وصف كنند ؛ كه اگر عقلاً و عادتاً ممكن باشد مبالغه است و اگر عقلاً ممكن باشد ولي عادتاً واقع نشود اغراق ، و اگر نه عادتاً ممكن باشد و نه عقلاً ، غلو است . البته معمولاٌ همه را تحت عنوان اغراق يا مبالغه مي آورند .

مثال :

1) شود كوه آهن چو درياي آب                                  اگر بشنود نام افراسياب

مبالغه در آثار حماسي بخصوص شاهنامه بسيار ديده مي شود .

كه گفتت برو دست رستم ببند                                       نبندد مرا دست ، چرخ بلند

هر شبنمي دراين ره ، صد بحر آتشين است                  دردا كه اين معمّا شرح و بيان ندارد

* * * *

موصوف و صفت

موصوف : اسمي است كه توسط صفت ، توصيف شده باشد . يا اسمي كه صفت را مي پذيرد .

صفت : كلمه اي كه حالت ، مقدار يا يكي از ويژگي هاي اسم را بيان مي كند ، يا توضيحي درباره ي آن مي دهد . صفت بيشتر بعد از اسم مي آيد كه معمولاً به آخر اسم كسره افزوده مي شود .

مثال : سيبِ سرخ ، انسانِ خوشبخت

توجّه :

در زبان فارسي ، موصوف چه مفرد باشد و چه جمع ، صفت به صورت مفرد مي آيد .

مثال : مردِ شجاع       مردانِ شجاع

اگر اسم به ( ـه ) يا ( و ) ختم شود ، براي ساختن موصوف و صفت از ( ي ) استفاده مي كنيم .

مثال : كوچه        كوچه ي باريك                آهو          آهوي زيبا

* * * *

نهاد و گزاره

نهاد : قسمتي از جمله است كه درباره ي آن خبري مي دهيم .

گزاره : خبري است كه درباره ي نهاد داده مي شود . فعل هميشه در قسمت گزاره است .

نهاد وگزاره هر كدام مي توانند از يك يا چند كلمه تشكيل شده باشند .

مثال : خورشيد  در آسمان مي درخشد .

نهاد                   گزاره

حسين و برادرش محمود ، به مسجد رفتند .

موضوع 4-تلمیح

12.00

تلميح

در لغت به معني نگاه كردن و اشاره به چيزي است و در اصطلاح آن است كه در خلال سخن به آيه اي شريف و حديثي معروف يا داستان و واقعه يا مثل و شعري مشهور چنان اشاره شود كه كلام با الفاظي اندك بر معاني بسيار دلالت كند

1) اي نام توبهترين سرآغاز     بي نام تو نامه كي كنم باز

مي تواند اشاره اي به حديث معروف باشد (( كل امر ذي بال لم يبدء فيه بسم الله فهو ابتر ))

( هر كاري ارجمند كه با نام خدا شروع نشده باشد بريده و ناقص است . )

اي ياد تو مونس روانم

اشاره به سوره رعد آيه 11 (( الا بذكر الله تطمئنّ القلوب ))

* * * *

موضوع 2-استعاره و تضادو کنایه

12.00

درلغت يعني عاريه خواستن ، و در شعر به معني لغتي را بجاي لغت ديگري به كار بردن است ؛ يعني شاعر  واژه اي را به جاي واژه ديگري به كار مي برد . استعاره در حقيقت تشبيه فشرده است .

مثلاً حافظ مي گويد : سرو چمان من چرا ميل چمن نمي كند .

قدّي كه از نظر بلندي مانند سرو است .

* * * *

كنايه

يعني پوشيده سخن گفتن درباره امري با بيان نشانه .

دست و پنجه نرم كردن : كنايه از گلاويز شدن و زور آزمايي كردن

زبان سبز ، كنايه از حيات ، شادابي و سرزندگي

گنبد لاجوردي ، كنايه از آسمان

* * * *

تضاد

تضاد يا طباق ، آوردن دو كلمه متضاد است .

اگر بازجويي خطا ازثواب

عالم پير دگر باره جوان خواهد شد

* * * *

موضوع 1-تشبیه

12.00

به نام خدايي كه جان آفريد            سخن گفتن اندر زبان آفريد

خداوند بخشنده دستگير               كريم خطابخش پوزش پذير

********

جزوه دستور زبان فارسي

تشبيه

تشبيه آن است كه كسي يا چيزي را از نظر داشتن صفتي به كسي يا چيزي ديگر كه آن صفت را به حدّ كمال دارد يا به داشتن آن معروف است مانند كنيم .

هر تشبيه چهار ركن دارد :

مشبّه : چيزي يا كسي كه قصد مانند كردن آن را  داريم .

مشبّهً به: چيزي يا كسي است كه مشبّه ، به آن مانند مي شود .

3) ادات تشبيه : واژه اي است كه نشان دهنده پيوند شباهت است .

4) وجه شبه : ويژگي يا ويژگي هاي مشترك ميان مشبّه و مشبّه به است .

ژاله ها دانه دانه   درخشند       همچو        الماس

مشبّه                   وجه شبه    ادات تشبيه   مشبّهٌ به